مهارتهای جدید باید منجربه تغییرات رفتاری گردد و یاد گیرنده را در دستیابی به اهدافش یاری رساند.
هر ساله حدود ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه خالص در ایالات متحده امریکا صرف سرمایه گذاری بر روی کسب و کار های جدید در بخش خصوصی میشود. تنها ۲ درصد از این مقدار توسط موسسات سرمایه گذاری و یا بانکها تامین میشود.تا ۱۰ درصد دیگر آن نیز از بازار سهام و یا بازارهای عمومی حاصل میگردد. این ارقام نشان میدهد که حداقل ۸۸% از سرمایه خالص مورد و یا منابع غیر رسمی تامین میشود. برخی از اوقات به نقش اعتبارات دولتی در پویایی و رشد یک کسب و کار بیش از اندازه اهمیت داده می شود. مطالعات اخیر نشان می دهد که حتی کسب و کارهای کوچک درسطوح پایین بعد از دریافت یک یا دو وام به سطح ثابتی از رشد می رسند و برای مدتی درآن سطح متوقف میشوند.
در پس هر کسب و کار در حال رشد ایده ای قابل دسترسی نهفته است و هر ایده ای از کارآفرینی با انگیزه و با اطلاعات کافی سربرون میآورد. با وجود اینکه در توسعه کسب و کارهای موجود ابزارهای رایگانی نیزوجود دارند اما این مقاله به بهینه سازی استفاده از آموزش که عموما ابزار رایگانی نیست در ترویج و سرعت بخشی به رشد کسب و کار می پردازد. در واقع آموزش فرایندی است که برای ترغیب به یاد گیری مهارتهای جدید سازماندهی شده است. مهارتهای جدید باید منجربه تغییرات رفتاری گردد و یاد گیرنده را در دستیابی به اهدافش یاری رساند. ارزش این آموزشها به محیط پیرامون آنها بستگی دارد. به طور مثال اخبار نسبتا قدیمی در تلویزیون بعنوان یک رسانه ارزش چندانی ندارد اما در روزنامه ها هنوز خریداران زیادی دارد. ارائه اطلاعات درست به مشتری واقعی آن و در زمان مناسب یکی از فعالیتها یی است که به سرعت در دنیا رواج یافته است.
فراهم نمودن زمینه های مناسب آموزش
بسیاری از آموزشهایی که به افراد مختلف ارائه میشود به دلیل مناسب نبودن برنامه زمانی و یا فقدان زمینه های لازم اتلاف می گردد.
▪ به منظور موثر بودن آموزش سه شرط اصلی باید فراهم باشد:
۱) یادگیرنده باید با یک تغییر شدید مواجه گردد که این تغییر میتواند یک مشکل و یا یک فرصت باشد.
۲) یاد گیرنده باید بداند که این تغییر در حال وقوع است و یا در مدت کوتاهی به وقوع خواهد پیوست.
۳) ذهن یاد گیرنده باید در مقابل یادگیری یک مهارت جدید باز باشد باید خود بخواهد که یاد بگیرد تنها در این صورت است که میتواند مشکل خود را تا حدی رفع نماید و یا از فرصتی که برایش ایجاد شده است بهره جوید. به عبارتی شما می توانید کلاس درس خود را مملو از یادگیرندگان نمایید اما نمی توانید آنها را مجبور کنید که یاد بگیرند. به همین منظور شما باید درآنها انگیزه ایجاد کنید. ایجاد انگیزه همیشه مرتبط با ایجاد نیاز است. این نیاز ها می تواند نیازهای اصلی و اولیه و حیاتی ویا نیاز های پیچیده وبزرگتری باشد که سبب ارضای درونی فرد میگردد. آموزش در صورتی تاثیر گذار است که برخی از نیا زهای یاد گیرنده را مرتفع نماید.
ارزیابی نیازهای آموزشی
هر چقدر احساس نیاز بیشتر باشد آموزش مفیدتر و موثرتر خواهد بود. آموزش فرد برای مواجهه با موقعیت احتمالی درآینده نا مشخص اثر کمتری نسبت به اموزشی دارد که برای موقعیتی معلوم و در آینده ای نزدیک به فرد داده شود. از اینرو هرچقدر تخمین موقعیت آموزشی در تناسب با نیازها بیشتر و کاربرد آن شفاف ترباشد ایجاد انگیزه بیشتر خواهد بود. معمولا افراد هنگامی پی به نیاز خود میبرند که با مشکلی مواجه میگردند. مطالعاتی در مورد ۵۰۰ موسسه با هدف شناسایی متداولترین مسائلی که کسب وکار ها در طول رشد خود با آن روبرو هستند انجام شده است. بر مبنای این بررسی مشکلات متداول در ۴ زمینه دسته بندی شده است.
۱) بازار یابی و فروش که شامل:
فروش کم
وابستگی به مشتری
افزایش رقابت
مشکلات توزیع
تبلیغات غیر موثر
۲) مدیریت مالی شامل:
سرمایه در گردش نا کافی
مشکلات جریان نقدینگی
نبود کنترل کافی در مورد حاشیه سود وهزینه ها
۳) مدیریت منابع انسانی شامل:
استخدام وگزینش
جابجایی وتغییرکارکنان
کمبود آموزش
۴) مدیریت عمومی شامل:
فقدان تجربه مدیریتی
کار بیش از اندازه مالک ومدیر
مشکلات مربوط به رشد مدیریتی
این مشکلات ممکن است برای کسانی که به امر آموزش مدیریت می پردازند عادی باشد اما برای نو کارآفرینان و تیمهای مدیریتی که در موقعیت رشد قرار دارند مسئله ایجاد مینماید.بررسی دیگری نیز در سال۱۹۹۲ انجام شد که از کار آفرینان خواسته شد زمینه هایی را که در طول دوران رشد کسب و کارشان توجه آنها را به خود معطوف میدارد بیان کنند.
▪ زمینه های اصلی که توسط کار آفرینان مطرح شد عبا رتند از:
تحصیل منابع، شامل منابع مالی ومدیریتی واستعدادهای فنی
توسعه استراتژی جدید بازار یا ارائه محصولی خاص در بازار
ارتباطات
تخصیص منابع که نیاز به استفاده از سیستمهای حسابداری بودجه بندی پیشرفته
گردش کاری وافزایش تقاضا برای تخصصی کردن کارها
روابط انسانی و کم شدن ارتباط مدیران با کارمندان
تخصص فنی و نیاز بیشتر به تخصص در شرکت
قابلیت دسترسی مالی
ارائه آموزش
علاوه بر نیازهای یاد گیرندگان در برنامههای آموزشی در بالا اشاره گردیده جنبه مهم دیگری که تاثیر گذاری آموزش را افزایش می دهد نحوه ارائه آن است. این شیوه باید در برگیرنده دو زمینه اصلی باشد.
۱) رساندن اطلاعات کافی به مخاطب به نحوی که تقاضا با عرضه تناسب داشته باشد.
۲) انتخاب روش مناسب آموزش در یک بازار ایده ال باید کلیه اطلاعات در هر زمانی و برای هر فردی قابل دسترسی باشد. این مطلب برای هر کار آفرینی که علاقمند به استفاده از دوره های آموزشی است صدق میکند. متاسفانه این مطلب همیشه و به طور مداوم برای هر مدیر کسب و کار برقرار نیست. از طرفی تنها با داشتن این اطلاعات است که کار آفرین در موقعیتی قرار میگیرد که میتواند تصمیمی آگاهانه بگیرد. در بانکداری شرایطی که کارگذار بانک قرض گیرنده را به درستی نمی شناسد و در نتیجه قرض دادن به او را سرمایه گذاری توام با ریسک میداند عدم تناسب اطلاعات خوانده میشود.
به طور مشابه به این دلیل که کار آفرینان اطلاعات اندکی در خصوص دوره ها و یا روشهای آموزشی دارند صرف زمان برروی آموزش را توام با ریسک میدانند. یک راه حل ممکن برای حل مسئله این است که بخش دولتی (عمومی) به عنوان یکی از عوامل موثر در امرآموزش توان خود را مصروف ترویج و بهبود کیفیت روشها و فعالیت های آموزشی نماید. در سال ۱۹۹۷ موسسه UPTON از کارآفرینان در مورد روش مورد نظرشان در ارائه دوره آموزشی فراهم کردن گردش نقدینگی سوال نمود. در نتایج بدست آمده از آنها اظهار داشته اند که یک سمینار یکروزه یا نیمروزه را ترجیح می دهند.۲۱% دیگر آنها میز گرد را ترجیح میدهند، در حالیکه ۱۶% ترجیح میدهند که از CD و یا VD استفاده کنند. از این بررسی که در بین ۵۰ کار آفرین در مرحله رشد انجام شده است روشهای آموزشی زیر بدست آمده است. کار آفرینان باید تصمیم بگیرند که روش آموزشی مد نظرشان چیست، مکان آموزش کجا بهتر است و نحوه ارایه آموزش چگونه باشد. هر نوع برنامه آموزشی باید: متناسب با احتیاجات و زمان آنها تنظیم شود.
کار آفرینان در فرایند یادگیری فعالانه عمل کنند.
برای کار آفرینان محتوی مهم است نه فرایند.
کار آفرینان به اطلاعات و دانشهای خاص نیازمندند نه اطلاعات کلی.
این اطلاعات باید به کار آفرینان در پیشبرد اهداف سازمان و تشخیص فرصتهای رشد که پیش روی آنها قرار دارد کمک نماید.
آنها به اطلاعات لازم در زمینه محیط کسب و کار خود نیازمندند.
آنها علاقمندند که از تجربه کسانی که قبلا در موقعیتی مشابه قرار داشته اند استفاده نمایند.
نتایج
ما به عنوان مربیان کارآفرینی بیش از پیش با مسئله آموزش چه در جوامع شهری و چه در جوامع روستایی و با مخاطبینی که در موقعیت ایجاد کسب و کارهای جدید هستند مواجه میباشند. در نتیجه ضرورت دارد که علاوه بر تشخیص نیازهای کارآفرینان فعلی این درک حاصل شود که آنها چه نیازی را احساس میکنند و علاقمندند بر روی چه نوع آموزشهای سرمایه گذاری نمایند. از تحقیق فوق نکاتی به نظر میاید که با آموزش کار آفرینی مرتبط می باشند. کارآفرینان مایلند که آموزش ارائه شده به انها ویژگیهای ذیل را داشته باشند.
▪ کوتاه، دقیق،فشرده، خاص و مرتبط با مسائل ضروری آنها
اگر آموزشها همخوانی بیشتری با این معیارها داشته باشند کارآفرینان برای استفاده از آنها پیدا می کنند. نقش سرمایه گذاری دولتی (عمومی) در این معادله شناساندن مزایای آموزش و خلق بازار وسیعتری برای شرکت کنندگان بخش خصوصی در آموزش کارآفرینی است.
کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که از فرصتهای پیش آمده به خوبی استفاده کرده و با ایجاد تغییراتی چیزهای جدیدی را میآفرینند .
کارآفرین همیشه در جستجوی تغییر است و به آن حساسیت نشان میدهد و در یک فرصت استثنایی از آن استفاده میکند .
کارآفرینی ابزار بسیار مهمی در توسعه اقتصادی است که عمدهترین تاثیر خود را با ایجاد شغل نشان میدهد .
کارآفرینان برخی کارها را برای اولینبار انجام میدهند و از اینرو همیشه ریسکپذیرند.
کارآفرینان نیازی نیست مخترع باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را برای ابداع ازطریق آفرینش ایدههای نو برطرف میکنند .
موسسات آموزشی باید کارآفرین اجتماعی تربیت کنند تا بتوان با روشهای جدید به پیشرفت اجتماعی دست یافت .
مفهوم کارآفرینی تحتالشعاع مسائل جامعه قرار گرفته و از حد یک شعار فراتر نرفته و به صحنههای کسبوکار و سازمان هنوز وارد نشده است. در اکثر کشورهای توسعهیافته، مفهوم کارآفرینی در سطوح اقتصادی جاافتاده بهطوری که جوانان میتوانند خود را به یک قهرمان تجاری تبدیل کنند. ولی در کشور ما کارآفرینی اقتصادی بیشتر اشتباهاً به عنوان ایجاد شغل به کار برده میشود.(1) کارآفرینی از دیدگاههای مختلف موردبررسی قرار گرفته بهطوری که پیتر دراکر، مککله لند، توماس بگلی و دیوید بوید نظرات متفاوت و گوناگونی درخصوص مفهوم کارآفرینی ارائه کردهاند. برخی از محققان درمورد هدف و انگیزه کارآفرینان و بعضی دیگر خصوصیات و ویژگیهای آنان را موردمطالعه قرار دادهاند. کارآفرینی به مفهوم اجتماعی کمتر کانون توجه نظریهپردازان مدیریت و اقتصاد قرار گرفته، مطالعات و بررسیهای انجام شده نیز حاکی از آن است که به این بخش از کارآفرینی توجهی نشده بهطوری که اکثر مطالعات و پژوهشها در زمینه کارآفرینی به مفهوم اقتصادی آن است. این نوع کارآفرینی منفعت موسسه اجتماعی را با تصویری از انضباط، نوآوری و وابستگی اجتماعی بیان میدارد و ریشه در تعاملات انسانی و روابط اجتماعی بشری دارد. کارآفرینی اجتماعی پدیده یا نظریه جدیدی نیست بلکه پیدایش آن مقارن با به رسمیت شناختن و ایجاد موسسات و بنگاههاست. کارآفرینان اجتماعی نگرشهای خلاقانه برای حل مسائل اجتماعی را جهت ایجاد ارزش اجتماعی به کار میبرند و دارای خصوصیات و ویژگیهای خاص خود یعنی عاملان تغییر در بخش اجتماعی، پذیرش ماموریت برای ایجاد و بقا ارزش اجتماعی، شناسایی و ترغیب فرصت های جدید، بهکارگیری فرایند مستمر نوآوری و اقدام جدی بهوسیله منابع دردسترس که درنهایت به ارزشسازی اجتماعی و بقا موسسه اجتماعی منجر میگردد، از اینرو، باتوجه به ویژگیهای خاص و بارز کارآفرینان اجتماعی بایستی افرادی که صلاحیت کارآفرینی اجتماعی را دارند تشویق و به آنان پاداش داده شود تا قادر به فعالیت در زمینه های اجتماعی باشند .